باورت نيست که زن حجب و حيا مي خواهد؟
دامني پاک چو گل هاي خدا مي خواهد؟
گوهري که صدفش نيست، شود سرگردان
صيد گردد به کف و توطئه ي دلالان
بي حجابي هنري نيست، شوي بي فرهنگ
عاقبت بر چمن بي هنران بارد ننگ
عاري از جامه گويد چه کتابي دارد؟
قامت لخت، قيامت چه جوابي دارد
سفره ي تن ز چه روباز نمودي اي زن؟
ز چه تقديم نمائي به شغال آن دامن؟
اينکه امروز جواني و کني بد مستي
ته آزاد رهت هست عذاب و پستي
رخ زيبا که نيازش به گريسکاري نيست
مصرف روژ و گريس عاقبتش بيماريست
گوهري باش ولي در صدف و پوشيده
زرشناس آيد و جايت بدهد بر ديده
گُل خلقت، شرف خويش به حراج مده
به گرازي که کمين کرده به تاراج مده
هدفِ خلقتِ سرکاره هوسبازي نيست
به خدا خالق از اين بندگي ات راضي نيست
تو مگر سکه ي خواري که به ره افتادي؟
يا مگر کمتر از آن باميه ي قنادي؟
باميه، روي بپوشيده ز آفات و مگس
تو چرا لخت شدي در پي شيطان هوس؟
آنچه شد بر همگان مايه ي رنج و حيرت
اينکه فرهنگ در اين جامعه شد بي غيرت
هر چه ما مي کشيم از پوچي فرهنگ آمد
بر سر سرو اصالت ز هوا سنگ آمد
-----------------------------------------
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: